سایت همسریابی هلو


همسريابي

همسريابي امید چون کسی را نداشتم به یتیم همسريابي امید فرستاده شدم و تا چهارده سالگی آنجا زندگی کردم اما همسريابي پیوند توجه رییس هم جنس باز یتیم همسريابي به من جلب شد از آنجا فرار کردم و توی شهر سرگردان شدم مدتی با یه گروه کارتن خواب زندگی می‌کردم تا اینکه اتفاقی الیزابت بر سر راهم قرار گرفت. ...خودت را کنترل کن، حالا یک نفس عمیق بکش، سعی کن عادی باشی: سلام همسريابي بهترين همسر جسی چه خبرا ؟ همسريابي طوبي جسیکا روی صندلی رو به روی همسريابي طوبي من می‌نشیند.

همسريابي


همسريابي

همسريابي موقت

راستش من همیشه دلم میخواست همسريابي موقت با بقیه متفاوت باشم. مثلا یک مخترع یا یه آدم ثروتمند و از این جور چیزها. بالاخره قوانین همسريابي هم متفاوت شدم اما نه آن طوری که میخواستم.

کریس یه همسريابي موقت آبجو با یه قهوه داغ برام بریز. باشه مایکل چیز دیگه ای نمی خوای؟ نه فعلا همین بسه، تو بی نظیری!

بله، من یک پیشخدمت بار هستم. اسم من کریس است، کریستین جیمز. یک دو رگه اسپانیایی آمریکایی. قدم حدود یک متر و نود سانت است، با موهای مشکی و چشمانی سبز رنگ. می توان گفت بهترين همسريابي موقت در نوع خودم همسريابي توران تیپ و همسريابي توران هیکلم البته اگر بتوانم چیز خوبی برای پوشیدن پیدا کنم.

آن طور که در پرونده ام نوشته شده و من در خیالاتم صدها بار آن را تصور کرده ام، مادرم همسريابي پيوند که هجده سالش بود با پدرم آشنا شد. انها عاشق هم شدند با هم از دواج کردند و به آمریکا رفتند. همسريابي پيوند من به دنیا آمدم پدر و مادرم تصمیم گرفتند به اسپانیا برگردند. هواپیمای آنها با تمام سرنشینانش در دریا سقوط کرد و به شکل معجزه آسایی من تنها بازمانده آن صانحه هوایی بودم.

همسريابي امید

چون کسی را نداشتم به یتیم همسريابي امید فرستاده شدم و تا چهارده سالگی آنجا زندگی کردم اما همسريابي پيوند توجه ريیس هم جنس باز یتیم همسريابي به من جلب شد از آنجا فرار کردم و توی شهر سرگردان شدم مدتی با یه گروه کارتن خواب زندگی می کردم تا اینکه اتفاقی الیزابت بر سر راهم قرار گرفت.

ماجرا به همسريابي پيوند بر میگرده که من شانزده سال داشتم. داشتم به محل همیشگی خودم همسريابي امید زیر پل سن انجلو می رفتم. آن شب از بخت بد در زباله ها چیزی برای خوردن گیر نیاورده بودم و پول گدایی هم به اندازه ای همسريابي بهترين همسر نبود که بتوان لااقل با آن یک تکه نان خرید. داشتم به این فکر می کردم که چطور باید امشب کمی غذا برای خودم تهیه کنم که صدای فریاد و درخواست کمک همسريابي امید شنیدم. چند نفر مزاحم دختر جوانی شده بودن می خواستم راه خودم را ادامه بدهم چون چنین صحنه هایی زیاد دیده بودم.

این گروه هر روز چندین فاحشه و دختر جوان را در اینجا به دام می انداختند و آنها را مورد آزار و اذیت قرار می دادند و پولها و طلا هایشان را اگر داشتند به زور می گرفتند و بعد اگر همسريابي توران شانس بودند آزاد میشدند تا به زندگی نکبتی شان ادامه دهند، اما اگر بد شانس بودند سر از ثبت نام در بهترين همسريابي در می آوردند و هیچ کس هم به خودش زحمت تحقیق کردن در این مورد را نمی داد.

همسريابي شيدايي

صدای فریاد دخترک بلندتر شد و تقاضای کمک همسريابي شيدايي کرد. نمیدانم چه چیزی در صدایش بود که دلم به حالش سوخت و خواستم کمکش کنم اما چه می توانستم بکنم؟ تنها فکری که به نظرم رسید بلوف زدن بود. دویدم و فریاد زدم: پلیسا ... پلیسا دارن میان! ظاهرا کلکم گرفت و آن بی سر و پاها هول شده و فرار کردند.

دخترک الیزابت نام داشت او برای تشکر به من همسريابي شيدايي  جایی برای یک شب ماندن داد. بعد هنگامی که سر گذشت مرا شنید، برایم در باری که خودش در آن گارسون بود کار پیدا کرد. چند ماه بعد هم ازدواج کرد و از بار رفت.

حالا من بیست سال دارم و در یک بار کار می کنم، بهترین دوستم سگم اسپارکی است که در کوچه ها ول می گردد و به جز همسريابي معتبر من در هرجایی که بتواند می شاشد. همسريابي من یک اپارتمان 88 متریست که ماهی 38 دلار اجارهاش را می دهم. خانم پرکینز، صاحب همسريابي بداخلاق دايم در حال غرغر و دعوا کردن با بقیه است و دست کم تا کنون هشت یا نه بار خواسته من را بیرون بیندازد اما جز همسريابي بهترين همسر من دیگر کسی را پیدا نمی کند تا اتاقش را اجاره کند و او بتواند سرش غر بزند.

همسريابي دوهمدم

بارنی صاحب شکم گنده و پول پرست بار که اگر به او سلام کنید برای جواب سلام احتمالا همسريابي دوهمدم چند دلاری را به صورت حسابتان اضافه می کند و دايما در حال مسخره کردن اشخاص است که باعث خنده دیگران و خجالت آن شخص می شود.او ناگهان سقلمه ای به من می زند و با یک چشمک در ورود به همسريابي را نشان می دهد.

اه ... لعنتی ... جسیکا... او از آن تیکه های است که با راه رفتنش آتش جهنم را خاموش میکند و من هنوز نفهمیدم چرا مانکن نشده. اه... خدایا خودت را کنترل کن مرد تو که او را می شناسی به محض اینکه بفهمد همسريابي دوهمدم تو هم جذبش شدی شروع میکند از تو هم استفاده کردن.

اما مگر میشود جلوی خودم را بگیرم. آن ساقه ای برهنه با آن رنگ برنزه، آن سینه ها و فرم بی نظیر هیکلش و چشم های زیبایش. من که فکر می کنم آنقدر آتشی است که اگر او را در قطب جنوب بگذاریم آنجا را کویر میکند، خوب ....خودت را کنترل کن، حالا یک نفس عمیق بکش، سعی کن عادی باشی: سلام همسريابي بهترين همسر جسی چه خبرا؟

همسريابي طوبي

جسیکا روی صندلی رو به روی همسريابي طوبي من می نشیند و یک دسته از آن موهای خرمایی همسريابي توران رنگش را به پشت گوشش هل می دهد و می گوید: سلام کریس اوضاع چطوره؟ می بینی که، دايم دارم کار می کنم و هیچ وقت هم تمومی نداره، راستی امروز خیلی خوشگل شدی!

می توانستم حس کنم که در موقع گفتن این حرف گوشهایم حسابی سرخ شده اند، جسیکا لبخند شیرینی زد و گفت: اوه ممنونم کریس تو روزم رو ساختی، می دونی... من و مایکل وودمن قراره فردا شب بریم بیرون خیلی دلم میخواد یه جورایی همسريابي توران تیپ تر از همیشه به نظر برسم واسه همینه که اومدم سراغت همسريابي طوبي آخه تو همیشه تو انتخاب لباس بهترینی.

مطالب مشابه


آخرین مطالب