سایت همسریابی هلو


سایت همسریابی گوهردشت کرج

همسریابی سن بالا فقط به یک نقطه خیره شده بود و انگار داشت با خودش حرف میزد. چیکار داری میکنی پسر، خط سایت همسریابی فوری رو داری

سایت همسریابی گوهردشت کرج - همسریابی


تصویر سایت همسریابی گوهردشت

کدوم شایعه؟ اژین چشمهاش رو باریک کرد. سایت همسریابی گوهردشت تو چقدر فضولی آخه! باز دوباره حرصم گرفت از نوع بیانش ولی به روی خودم نیاوردم و بدون توجه بهش برخلاف جهت نشستن او چرخیدم و چشمهام رو بستم. همسریابی سن بالا؟ بیتوجه به اینکه اسمم رو صدا کرد چشمام رو بیشتر روی هم فشردم. مجبوری یه سال تحملم کنی و تو این یک سال اصلا یه ذره به منم فکر نکن و نخواه که از زندگی من سر در بیاری، مواظب دلت باش که برای من نلرزه چون من قلبی ندارم که بهت بدم و خودت ضربه میخوری. پورخندی روی صورتم نقش بست.

گفتم که اعتماد به نفس کاذب داری! سایت همسریابی گوهردشت خودم یکی رو تو گروه واتساپ سن بالا دارم و اصلا به تو فکر نمیکنم. نترس من فقط میخواستم آزاد باشم و هر کاری که دوست داشتم انجام بدم که دارم به اون آرزوم هم میرسم.

سایت همسریابی فوری با خنده گفت

سایت همسریابی فوری با خنده گفت: متاسفانه نه همش رو، اول باید من تایید کنم چون خودت خوب میدونی که چون زن منی پس باید مواظب کاراتم باشی، ولی نگران نباش واست تو این یک سال هرکاری میکنم که از من خاطره بدی نداشته باشی. همسریابی سن بالا جایش بلند شد ولی دوباره گفت: ازت اونقدری فهمیدم که بدونم هیچ مردی تو زندگیت نبوده پس برای من الکی فیلم نیا! خواست در اتاق رو باز کند. شاید هست از کجا معلوم، شاید منم عاشق بشم و بعد طلاق از تو با اون ازدواج کنم. سایت همسریابی گوهردشت نیشخندی میزند. گروه واتساپ سن بالا ولی باید بهت گوشزد کنم که تا هروقت خونه منی نمیتونی از این کارا کنی؟

شخصیت دو بعدی همسریابی سن بالا فکر کردم که سرم داشت میترکید. هم مهربونه و هم میخواد این مهربونی رو پشت یه نقاب آدم سنگدل مخفی کنه. اصلا معلوم نیست با خودش چند چنده! سایت همسریابی فوری بستم و سعی کردم که بخوابم ولی خواب از چشام پریده بود و قصد نداشت که به سراغم بیاد. ساعت از سه گذشته بود و من هنوز سردرگم بودم.

گروه واتساپ سن بالا پنجره اتاق رفتم

از جایم بلند شدم و گروه واتساپ سن بالا پنجره اتاق رفتم و پنجره را باز کردم. با دیدن بالکن خندهای روی لبم مهمان شد. یه بافت کلفت در جالباسی بود که اون رو روی دوشم انداختم و به سمت دری که پیش پنجره اتاق بود رفتم و بعد باز کردن اون روی بالکن رفتم. سرم رو که سمت دیگه چ رخوندم سایت همسریابی گوهردشت رو دیدم که اون هم در بالکن بود و بدون اینکه حضور من رو حس کنه سیگاری گوشه لبش گذاشته بود و داشت دود میکرد.

روی زمین نشستم که اصلا من رو نبینه و همانطور هم شد. همسریابی سن بالا فقط به یک نقطه خیره شده بود و انگار داشت با خودش حرف میزد. چیکار داری میکنی پسر، خط سایت همسریابی فوری رو داری یکی به یکی رد میکنی و ککتم نمیگزه، اژین چیکار میکنی؟ نمیدونم چی باعث شده بود که اژین اینگونه بهم بریزد و با خودش مثل دیوانهها حرف بزند

مطالب مشابه


آخرین مطالب