سایت همسریابی هلو


سایت صیغه تبریز عضو می پذیرد؟

مگه من صیغه در تبریز زنده می مونم که بخوام خواهر کوچولومو دست به سر کنم!؟ سنت اخه به ما نمی خوره که! به چهرش نگاهی انداختم. نه! مثل اینکه قانع نشده!

سایت صیغه تبریز عضو می پذیرد؟ - صیغه


صیغه تبریز

رفتم دوش گرفتم و بعد از پوشیدن تیشرت و شلوار مخملم رفتم زیر پتو. چشمامو رو هم فشار دادم؛ ولی این افکار لعنتی نمی زارن بخوابم. چیکار کنم... چیکار؟! اسم طاها رو گوشیم چشمک می زد... چقدر خوب! سعی کردن پر انرژی باشم. سلام! سلام دلارا خانوم... خوبی؟ خیلی ممنون. با خانواده خوش می گذره؟ اره شکر، تو چه خبر؟ خب رسیدیم به جای خوبش! خب؟

می دونم خیلی دیر تبریز صیغه یابی زدم

می دونم خیلی دیر تبریز صیغه یابی زدم ولی باید بگم که سه تبریز صیغه موقت دیگه... عروسیمه! چشمام گرد شدن… عروسیش!!!؟ دلارا؟ هستی؟ به خودم اومدم. داری جدی می گی؟ اره دختر! جدی می گم و الانم تبریز صیغه یابی زدم که دعوتت کنم! خیلی خوشحال شدم طاها...خیلی! میای دیگه؟ حتما خودمو می رسونم. ازت ممنونم ابجی کوچیکه. خواهش می کنم؛ به خاله سلام برسون... حتما، شب بخیر. دوباره رو تخت دراز کشیدم و با افکار تلخ و شیرین به خواب رفتم. با احساس حضور کسی بالای سرم چشمامو باز کردم وبا یه جفت چشم سبز عسلی رو به رو شدم.

صبحت بخیر عزیز دل صیغه تبریز تلگرام

صبحت بخیر عزیز دل صیغه تبریز. لبخندی زدمو از جام بلند شدم. صبح شما هم بخیر صیغه تبریز تلگرام جون. صیغه در تبریز شبیه مادرت می خوابی... کمرنگ لبخند زدم. ادامه داد: چال گونت... موج موهات، خنده هات... با لادن مو نمی زنه. اشک تو چشمام جمع شد و پیشونیشو بوسیدم. نبینم که ناراحتی صیغه تبریز... گلایل دخترم، منو بخشیدی؟ این چه حرفیه، من کاملا درکتون می کنم. خیلی اذیت شدی؟ لبمو گزیدم... بغضمو قورت دادم. نه صيغه تبريز. اروم روی موهامو بوسید و رفت. منم رفتم دست و صورتمو شستمو مسواک زدم.

وقتی رفتم تو هال، دیدم صیغه تبریز اینستاگرام میز صبحانه رو اماده کرده

وقتی رفتم تو هال، دیدم صیغه تبریز اینستاگرام میز صبحانه رو اماده کرده، رفتم رو به روش نشستم. صیغه تبریز، دو تا مسئله هست که می خوام بهتون بگم. بگو دخترم. سه تبریز صیغه موقت دیگه عروسیه طاهاست، تو مشهد. منم دعوت کرد. حتما برو دخترم، هرچی باشه دخترمو اول مدیون او و بعدم مادرشم. لبخند زدم. خب مسئله دوم...؟ با مارال و ماهان و سلما و سولماز و نامزدش قرار شد دو روز مونده به تحویل سال بریم شمال یعنی سال تحویل اینجا نیستین. چیزی نگفتم و فقط نگاش کردم. خندید. باشه، باشه، ولی سال تحویل منو آدینه و صیغه تبریز همسریابی هم میایم و فرداش برمی گردیم.

لبخندمو پر رنگ کردم. خیلی خوب شد! راستی دخترم... ماشین رو خریدم ال نودو؟! سرشو تکون داد. مبارکه صيغه تبريز! با لحن مزاح امیزی گفت: حالا راستشو بگو ببینم، واسه اینکه من ال نود خریدم خوشحال شدی؟ یا واسه اینکه سمنده مال خودت شد؟! اعتراض امیزانه گفتم: بلند خندید: قربون بابا گفتنت بشه صیغه تبریز! از جاش بلند شد و ادامه داد: حالا سفر رو جمع کن تا آدینه و صیغه تبریز همسریابی نیومدن بریم با دخترم یه دوری بزنیم. چشم بلند و بالایی گفتم و بعداز شستن ظرفا اماده شدم و سوار ماشین جدیده صیغه تبریز اینستاگرام شدم.

کل مسیر صیغه تبریز تلگرام داشت اهنگای قدیمیشو گوش می داد

و حرکت کردیم، نگفت کجا میریم. کل مسیر صیغه تبریز تلگرام داشت اهنگای قدیمیشو گوش می داد و منم دیگه داشت خوابم می برد. صيغه تبريز اهنگ دیگه ای جز اینا ندارین؟ خندید. چیه تو هم مثل گیسو از اینا خوشت نمیاد؟ نه، اخه یکم... نه صیغه تبریز اینستاگرام جون ندارم... همینه که هست! کل مسیر صیغه تبریز تلگرام داشت اهنگای قدیمیشو گوش می داد . با پلی شدن اهنگ امشب دل من هوس رطب کرده شماعی زاده، زدم رو پیشونیم نیم نگاهی به صیغه تبریز اینستاگرام انداختم که داشت با حس عمیقی اهنگ و زمزمه می کرد. واقعا من حرفی ندارم: بعد از کردن یه مسیر حدودا یک ساعته رفتیم تو دل طبیعت و گفت اینجا بود که مامانمو دیده.

و کلی هم از فضا و طبیعت لذت بردم و روحم جلا گرفت. بعد از ظهرم رفتیم دنبال و آدینه خانم و برگشتیم خونه... شب خانم فلسفی هم تبریز صیغه یابی زد و گفت که زودتر برم مشهد و پیشش باشم. هم واسه فردا صبح واسم بلیط هواپیما گرفت. عه خواهر جون! ینی چی؟! ینی من نیام شمال؟!! صیغه تبریز همسریابی جان! خواهرم! اخه تو بیای بین ما چیکار؟

مگه من صیغه در تبریز زنده می مونم که بخوام خواهر کوچولومو دست به سر کنم!؟

سنت اخه به ما نمی خوره که! به چهرش نگاهی انداختم... نه! مثل اینکه قانع نشده! سرگیجه همون لحظم، منو یاد جراحی بعد عیدم انداخت. مگه من صیغه در تبریز زنده می مونم که بخوام خواهر کوچولومو دست به سر کنم!؟ نفسمو اه مانند دادم بیرون. ببین گلایل! اگه از اومدم انقدر ناراحت می شی من نمیام عزیزم. بخند مصنوعیمو پررنگ کردم. میای عزیزم... میای! اونم دست زدو گونمو بوسید. و آواز خونان رفت تو هال. منم تو ساکم چند دست لباس ریختم و رو تخت دراز کشیدم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب