سایت همسریابی هلو


آیا سایت توران جدید81 سایت خوبی است؟

خانومش میاد سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم پیچید تو خیابون الهیه جلوی کافه سایت توران جدید81 ایستاد رادارام به کار افتاد ینی سایت همسریابی توران 81

آیا سایت توران جدید81 سایت خوبی است؟ - توران81


سایت توران جدید81

 

کافی شاپ یکی از دوستام جای بدی نیس دنج و ارومه بریم حتما خوشت میاد  و اگه نیاد؟؟ خندید و گفت  میاااد  عههه خو اگه نیومد؟!! ادای مثلا جدی بودن دراورد و گفت  کافه شو رو سرش خراب می کنم . خندم گرفت  چرا؟!  چون باید یه جوری درستش می کرد که تو خوشت بیاد اگه نیاد مستحق مرگه بعدم غش غش خندید زدم رو بازوش و گفتم  عههه حامد مسخرم نککککن . دستش و کشید رو بازوش و قیافش و جمع کرد و گفت  عه توام امروز زدی دک پوز مارو اوردی پایین هی می زنه رو بازوم خو بیا یه بارم بزن جای دیگه غش غش خندیدم و گفتم  حقته یالا برو دیههه مردم از گشنگی با خنده سرشو تکون داد و راه افتاد.

خانومش میاد سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم

پیچید تو خیابون الهیه جلوی کافه سایت توران جدید81 ایستاد رادارام به کار افتاد ینی سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم و پویا باهم دوست بودن؟!! چیزی نگفتم و پیاده شدم دوشادوش حامد از در شیک کافه رفتیم تو.حامد سمت میز نزدیک در رفت و نشست منم پشت سرش گفتم  حامد؟!  جانم؟!!  گفتی اینجا مال دوستت؟؟ اره چطور؟؟!  هیچ همین طور کیوان با دیدنمون اومد طرفمون بههه سلاام داش حامدچه عجب؟!!  سلام داداش چطوری؟! و دستشو به گرمی فشرد  مرسی خوبم برگشت طرف من  عه سلاام خوبین؟! حامد مشکوک نگام کرد لبخندی بهش زدم و رو به کیوان گفتم  ممنون بد نیستم  خانومته حامد؟!!

من گیج به حامد نگاه کردم و حامد خندید و گفت  نه کیوان جان سایت ازدواج توران 81 خواهرمه البته دختر عمومه ولی خواهرمه نگام کرد و لبخند تحویلش دادم کیوان هم خندید و گفت  اخه گفته بودی خانومت و میاری این بار گفتم شاید خانومته در هر حال خیلی خوش اومدین چی می خورین؟! من زود گفتم  قهوه اسپرسو حامدم گفت  همون همیشگی عجبببب کلاسی داااشت این نیم جمله  ندید بدید نشو  باز این پیداش شد بیا برو باباااا لیاقت نداری که باهات حرف بزنم  خفه بابااا کیوان رفت تا سفارشامونو بیاره در اون حال پویا از در اصلی اومد تو فک کنم ماشین حامد رو دم در دیده بود که می خندید .اما تا منو کنار حامد دید سرخ شدانگار عصبانی شد قبل از اینکه کسی متوجهش بشه عین میر غضب دوباره رفت بیرون من موندم و کلی سوال که یکیشون این بود که این پسر چش شد یهو؟!!! پویا نمی تونستم باور کنم مدام با خودم تکرار می کردم نه نه امکان ندارهحامد گفته بود این بار با خانومش میاد سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم من نمیتونه خانوم بهترین دوستم باشه . نه نمیشه اخه اون که حلقه نداشت سوار ماشین شدم و سرم و به فرمون تکیه دادم.

با پنبه ی عشقش سر برید اینم از سایت ازدواج توران 81

 پاهام شل بود و دستام می لرزید توان حرکت نداشتم.  داشتم به خودم اعتراف می کردم. . اونم بعد این همه مدت که هربار اون دختر یادم می افتاد تو سر و کله ی دلم می زدم و می گفتم نه تو عاشق نمیشی تو نمی تونی دختری رو دوس داشته باشی. . حالا داشتم به خودم اعتراف می کردم که به بهترین دوستم حسودیم میشه. . اون از سودا که بهش دل دادم و اونطور با پنبه ی عشقش سر برید اینم از سایت ازدواج توران 81. . با اینکه یه ماه فقط یه ماه پیشم بود اما به خودم که نمی تونستم دروغ بگم همون بار اول که تو بیمارستان دیده بودمش معصومیت چشاش دیونم کرده بود.  و حالا باید می فهمیدم که خانوم بهترین دوستمه. . تو همین فکر بودم که در ماشین با شدت باز شد. . سر بلند کردم تا ببینم کیه که دیدم سایت توران جدید81.  خیلی جالب بودتو یه ان با دیدنش همه ی عصبانیتم و ناراحتیم فراموش شدفکر نمی کردم متوجهم شده باشه اخه ورود و خروجم فقط چند ثانیه طول کشیده بود. . داشت با اخم نگام می کرد. . اخه دختر جون من کی فرصت کردم عاشق تو بشم؟؟! مگه غیر این بود که از دختر جماعت بدم میومد؟!!

منم عین خودش اخم کردم و گفتم چیه؟!! ؟  چی دیدی که در رفتی؟!! ؟ چی میگفتم؟!! می گفتم دیدم ارامشم خانوم دوستمه کم اوردم نتونستم وایسم؟!! ؟ سکوتم و که دید انگار فهمید جوابی برای گفتن ندارم. . سوار ماشین شد اما درو نبست گفت  حامد چنان گفت کافه دوستمه که فکر کردم.  بقیه حرفشو نگفت به جاش گفت  فکر نمی کردم دوس نداشته باشی ببینیش. . از حامد تعجب می کنم. . چطور با وجود اینکه می دونست تو باهاش مشکل داری اومد تو کافه تو؟!! ؟ اون هی حامد قوانین سایت همسریابی توران 81 می کرد و من دیوونه تر می شدم. . با حضورش اروم بودم اما همین که میگفت  عصبی می شدم و دستای لرزونم با قدرت دور فرمون می پیچید. .

صدای قوانین سایت همسریابی توران 81 شد تیر خلاص رو ارزو هام

در همون حین صدای قوانین سایت همسریابی توران 81 شد تیر خلاص رو ارزو هام. .  عه مونی؟!! ؟تو این جایی؟! ؟! سلام داداش. . ینی شما همدیگرو می شناختین؟!! ؟! قبل از این که من بتونم جواب و بدم سایت توران جدید81 لب باز کرد عه داداشی من که گفتم الان میام بله منو اقا پویا تو ارژانتین با هم بودیم. . چییییی؟! ؟! به گوشام شک داشتم چی شنیدممممم؟!!!! ؟ ینی سایت توران جدید81 خواهر  بود؟!! ؟ولی این امکان نداشت.  من می دونستم قوانین سایت همسریابی توران 81 خواهر نداره و سایت همسریابی توران جدید81 داداش کوچولو داره.

 هردوشون زل زده بودن به من که نگام بین اون دوتا در نوسان بود. . سایت همسریابی توران 81 جدید با لبخند گفت  اق پویا سلام عرض شدا. . به خودم اومدم و هول هولی گفتم  هاا؟!! . .اهاسلام داداشخوبی؟! ؟! خوش اومدی.  سایت همسریابی توران 81 جدید زد زیر خنده و سایت همسریابی توران جدید81 با تعجب و چشای گرد نگام می کرد. . بیچاره تازه می خواست بپرسه مشکلم با سایت همسریابی توران 81 جدید چیه حالا هم حتما داشت از خودش می پرسید پس چرا اونارو دیدم اون طور با عجله فرار کردم.  فرصت سوال پرسیدن به هیچکدوم ندادم و گفتم  بیاین بریم تو. . اینجا چرا؟!

منتظر موندم تا سایت همسریابی توران جدید81 هم پیاده بشه

بعدم پیاده شدمو منتظر موندم تا سایت همسریابی توران جدید81 هم پیاده بشه و در ماشینو ببندم. . همراه هم وارد کافه شدیم با این که هنوز نمی دونستم نسبتشون چیه اما دوس داشتم فک کنم همون خواهر برادرن. . به سمت میزی که نشسته بودن بدرقه شون کردم و خواستم برم که حامد دستمو گرفت و گفت  عه کجا داداش؟بشین خو  مزاحم نمیشم حامد زد رو دستمو گفت  بشین باباحالا واسه من لوس میشه. . لبخند زدمو نشستم  کیوان داداش؟! ؟!  جانم داداش؟! ؟  برای اق پویا از اون همیشگی هاش بیار. .  چشم الان. . دو دقیقه بعد کیوان سینی به دست نزدیکمون شد. .

یه فنجون قهوه گذاشت جلوی و یکی جلوی حامد. . استکان چایی رو هم گذاشت جلوی منو گفت  این سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم ما قهوه دوس ندارن. . سایت همسریابی توران جدید81 یه نگاه به استکان چایی انداخت یه نگاه به من. .  عه چرا پویا؟! ؟! بعد نگاه کرد به کیوان و گفت اتفاقا من عاشق قهوه ام. . کیوان لبخندی زد و رفت. . راستش از اینکه سوالم و بپرسم می ترسیدم. . چراشو نمی دونم. . با اینکه اون داداش گفتن سایت ازدواج توران 81 همه ی ابهامات رو رفع می کرد اما دوس داشتم کامل مطمئن بشم. .

ترس رو کنار گذاشتم و گفتم. .  خب داداش چه خبرا؟! ؟چه ها می کنی؟! ؟!  سلامتی والا همش کار و کار و کار امروزم به خاطر این خانوم خانوما از کار گذشتم. . شما چه خبر؟! اب دهنم و قورت دادم و گفتم. .  اووممم خب خبری نیس جز سلامتی شما. . یه قلوپ از چاییم و خوردم و گفتم. .  حامد خان این بار قرار بود خانومت و بیاری. . چی شد پ؟! ؟! حقیقتا وحشت داشتم از اینکه بگه خب اینم خانومم. . اما وقتی گفت  والا راستشو خانومم مسافرت رفته فردا میاد این بار چشم قول قول میارمش

مطالب مشابه


آخرین مطالب