سایت همسریابی هلو


آیا سایت همسریابی حافظون را میشناسید؟

 می خواستم مثل دیشب برم بیرون اما تنهایی همسريابي حافظون جلوی در بود اهمیتی ندادم مثل خودش سرد از کنارش گذشتم صدام زد  همسریابی صیغه حافظون ؟؟!

آیا سایت همسریابی حافظون را میشناسید؟ - حافظون


سایت همسریابی حافظون

 

به این که از اولین لحظه ای که دیدمت سر سوزن تغییر نکردی  از چه لحاظ؟!  لحن حرف زدنت و رفتارت با من بعد از چند لحظه مکث گفت  چیز عجیبی نیست عادت میکنی  برای من عجیبه که رفتار و نگاهت نسبت به غریبه و اشنا فرقی نداره پوزخند زد اما هیچی نگفت دوباره سکوت عطر تنش تو این سکوت خفقان اور و سوز و سردی شب باعث سر دردم شده بود اما ارامشی که این رایحه بهم می داد باعث می شد اعتراض نکنم سرم و بلند که کردم خودمو مقابل حافظون همسریابی موقت دیدم .

تا برسیم حافظون همسریابی موقت اخمام رفت

از فکر این که خودش مخصوصا اون خیابون و انتخاب کرده تا برسیم حافظون همسریابی موقت اخمام رفت تو هم قبل از اینکه چیزی بگم تک خنده ای کرد و گفت عع ببین رسیدیم به مبدا با اخم گفتم  می خوای بگی نمی دونستی اخر اون خیابون می خوره به اینجاا؟!

همسریابی صیغه حافظون که اس ام اس فرستاده  سلام

نه و منتظر جوابی نموند و سمت محوطه ی سالن رفت قبل از اینکه بپیچه تو راهرو گفتم  مرسی که اجازه دادی همراهت بیام  سرشو تکون داد و کوتاه و جدی گفت  شب بخیر  شب خوش . رفتم تو اتاق مریم خواب خواب بود لباسام و عوض کردمو دراز کشیدم قبل از اینکه بخوام بخوابم گوشیمو یه نگاه انداختم که دیدم همسریابی صیغه حافظون که اس ام اس فرستاده  سلام ابجی خوشگلم می دونم خوابی خواستم بگم موفق باشی عزیزم برات دعا می کنیم شبت عسلی حوصله ی جواب دادن نداشتم اگه می فهمید نخوابیدم کلی سوال جواب می کرد که نصف شب چرا نخوابیدی؟؟؟؟ گوشیمو گذاشتم رو پاتختی و با فکر کردن به زخمی که همسريابي حافظون ازش حرف می زد و اون دختری که باعث شده بود همسریابی حافظون سنگ بشه، چشمام گرم شد و خوابیدم . صبح سرحال تر از همیشه!!!! بیدار شدم باورش برای خودمم سخت بودبعد صبحونه حاضرشدیم تا بریم سر سایت همسریابی حافظون شور و هیجان بود که تو چشم های بچه ها مووووج میزد . بعد از عوض کردن لباس هامون تو رختکن راهی محوطه شدیم حریف اول تیم کشور پرتغال بود بچه ها با هم از توانایی پرتغالی ها حرف میزدن از دستشون عصبانی شدم و بلند و خونسرد گفتم  مگه خودمونو دست کم گرفتین؟؟! ؟؟

بچه ها ما بهترینیممممم بهتریییین مگر اینکه خلافش ثابت بشه مگه نه؟!!! ؟ واقعا باور قلبیم بودکه من بهترینم . امتیاز ها شمرده می شد نفس تو سینه ها حبس شده بود . کسی حرف نمیزد . بالاخره بعد چند دقیقه نتایج اعلام شد اولش به زبان ژاپنی بعد انگلیسی نههههه باورش زیاد سخت نبود اما در کل سخت بود شادی تو تیم موج می زد کارد می زدی خون از انگشت هیچکدوممون در نمیومد با اختلاف کمی ما برنده بودیم این عاااالی بوود اولین سایت همسریابی حافظون اولین برد روحیه ی فوق العااااده ای گرفته بودیمم همین که گوشیمو تو رختکن روشن کردم حجم بالای اس ام اس تبریک بود که سرازیر شد تو گوشیم نگه داشتم تو حافظون همسریابی موقت جواب همه رو بدم تو لابی سایت همسریابی حافظون همسریابی حافظون رو دیدم که انگار منتظر کسی بود با دیدن من اومد سمتم  سلام خوبی؟  سلام خسته نباشی با یاد اوری بردمون چشمام از شووق درخشید  مرررسی  کارت حرف نداشت لبخند گرمی زدم به چشم های یخیش  من برم استراحت . و راه افتادم دنبال بچه ها ربات همسریابی حافظون بعد با امریکا بود پس فردا سر میز شام باز همسریابی حافظون نبود یه حسی تو دلم می گفت باز حالش خوب نیس که نیومده شام و که خوردم به مریم جون گفتم  من میرم بیرون نگرانم نباش میام عزیزم  باشه قشنگم زود بیا فقط  چشم زدم بیرون و راه افتادم سمت اتاق همسريابي حافظون نمی دونم چرا حالش برام مهم شده بود هرچی در زدم درو باز نکرداین بار واقعا نگرانش شده بودم دو قدم از در دورتر شده بودم . که صدای چرخش در روی پاشنه باعث شد بایستم برگشتم و با چهره ی داغونش روبه رو شدم از جلوی در کنار رفت رفتم تو و درو بستم  چی شده؟!  سرم داره می ترکههه  چرا نیومدی شام؟!  به تو چه؟! جاخوردم!

خییلی جدی و سرد جواب می داد البته این لحن برام عادی بود جواب اخرش کفریم کرد من فقط.   تو فقط چی؟؟؟ صدای بلندش اخمامو تو هم تر کرد و تو دلم گفتم اررررره به من چهراس میگی عقب عقب رفتم و درو باز کردمو بیرون رفتم نمی خواستم بخوابم.  بدجور خورده بود تو ذوقم رفتم سمت حیاط پشتی همسریابی حافظون ورود ماه تو اسمون خودنمایی می کرد.  کمی نشستم و زل زدم به اسمون و ستاره هاش دیدم دلم بد گرفته تصمیم گرفتم پناه ببرم به فرشته ی زندگیم گوشیمو از جیب لباسم دراوردمو شماره گرفتم گوشیو که برداشت قبل از هر حرفی صدای گریه ی الکا ارامش عالم رو به قلبم هدیه داد  سلام عشق مامان  سلام نفس ربات همسریابی حافظون اشک اول.  چقدر دلم تنگ شده بود عه گریه نکنیااا دختر مامان  گریه نمی کنم که و پشت بندش خندیدم  تو نفست عوض شه من می فهمم لازم نیس دروغ بگی با این حرفش ته دلم خالی شد زااار زدم  مامااان  عه دیووونه بچه شدی؟!! ؟؟

 ربات همسریابی حافظون؟!!  جونم؟  می خوای منم به گریه بندازی؟! ؟  نههه الهی سايت همسريابي حافظون فدات شه.  خو چیکار کنممم دلم تنگ شده.   اشکاتو پاک کن ببینم دختر من گریه نمی کنه کههه هیچی نگفتم  سايت همسريابي حافظون یه چیزی بگم کیف کنی!! ؟  جونم بگو  الکا خو  با دهنش صدا در میاااره همچین می خنده دلت برره.  از ته دل خندیدم دلم رفت کاش بودمو بغلش می کردمو می چلوندمش  ای جوووونمممم اخه مامان جونم من کم دلم تنگه؟!!

رفتم داخل همسریابی حافظون ورود از اونجا هم رفتم سمت در

شما بیشتر دلمو می بریییین؟؟! پشتش خندیدم  الهییی دلتو قربوووون برم دیگه مامان کاری ندارین؟! ؟  نه عزیزم مواظب خودت باش  راستی مامان  جان  یادتون نره بازم به همه بگین بعد زنگ نزنناا خودتونم یادتون نره فداتون شممم.  خودم بهتون زنگ می زنم  چشم گلم  بی بلاا به همه سلام برسونین مواظب خودتونم باشین دوستون دارم فعلا  چشم عزیزم توام مواظب خودت باش ماهم تورو دوس داریممم اووومممااااچ فعلا تماسو قطع کرد حوصلم اونجا سررفته بود اندازه ی یه مثقال هم خسته نبودم خواب هم که اصلااا نگو پاشدم و رفتم داخل همسریابی حافظون ورود از اونجا هم رفتم سمت در.

اما تنهایی همسريابي حافظون جلوی در بود اهمیتی ندادم

 می خواستم مثل دیشب برم بیرون اما تنهایی همسريابي حافظون جلوی در بود اهمیتی ندادم مثل خودش سرد از کنارش گذشتم صدام زد  همسریابی صیغه حافظون ؟؟! اما برنگشتم شاید اتفاق مهمی نیوفتاده بود اما من دلم شکسته بودو قطعا به این زودیا هم خوب نمی شد.

مطالب مشابه


آخرین مطالب