سایت همسریابی هلو


صیغه طهورا

صیغه طهوران صیغه طهوران دستش روی پیشانی اش بود و صیغه یاب طهوران دیگرش زیر سرم. صیغه یاب طهوران چپم روی قلبش بود و به صدای ضربان هماهنگش گوش سپرده بودم. صیغه یابی طهوران صیغه یابی طهوران بطری آب را به دستم داد و گفت: دخترم چی شد؟ جاییت درد می‌کنه؟ صیغه طهوران یه جا نگه دار. لب به غذا نمی‌ زدم با هر بار زنگ یا تلفن خانه یا گوشی همراهم از جا می‌ پریدم به امید این که سایت صیغه طهورا ست. صدای سایت صیغه طهورا را شنیدم که داشت با سامان صحبت می‌کرد.

صیغه طهورا


صیغه طهورا

صیغه طهوران

صیغه طهوران دستش روی پیشانی اش بود و صیغه یاب طهوران دیگرش زیر سرم. به سقف نگاه می کرد. صیغه یاب طهوران چپم روی قلبش بود و به صدای ضربان هماهنگش گوش سپرده بودم. یک ساعتی می شد که اینطور در آغوشش بودم. نه من خوابم می برد نه او. عاقبت با صد صیغه طهورا گفت:

پاشو بخون می خوام.... برای آخرین بار تماشا کنم. از صیغه یابی طهوران بیچارگی بلند شدم. بعد از گرفتن شروع کردم به خواندن. تمام مدت نگاهم می کرد. کانال صیغه طهوران آشوب بود.دعا کردم.  من روزای خوبی در کنار آدرس سایت صیغه طهورا داشتم.. ... تو که می دونی من جونم به جون صیغه طهورا بسته ست. خواهش می کنم اونو به من ببخش. ازم نگیرش خواهش می کنم. ... گریه ام گرفت. کنارم نشست. قبول باشه می رم یکم قدم بزنم. وقتی بقیه بیدار شدن بگو بعد از خوردن صبحانه بر می گردیم تهران. سرم را تکان دادم او رفت و من با گریه مشغول جمع کردن چمدانم شدم. پیراهن سبز صیغه طهورا را هم داخل چمدان خودم گذاشتم. انقدر در آغوشم می فشردمش که اشک هایم قسمتی از آن را خیس کرده بود. با خودم گفتم هر صیغه طهورانی زیاد دلتنگش شوم به دردم می خورد. چمدان صیغه طهورا را هم بستم. هوا روشن شده بود.

صیغه یاب طهوران

به سمت صیغه یاب طهوران رفتم و صبحانه مفصلی روی میز چیدم. ساعت ۷ صبح بود. هنوز کسی بیدار نشده بود. به همراه صیغه طهورا زنگ زدم. گفت که به ساحل رفته. تصمیم گرفتم به او ملحق شوم. برایش لقمه گرفتم و راه افتادم. روی شن های خیس نشسته بود و هر از گاهی سنگی به طرف دریا پرتاب می کرد. چند دقیقه ای به تماشایش ایستادم. با صدای بمی شروع کرد به خواندن و من سراپا گوش شدم. به سمتش رفتم و از پشت بغلش کردم. عطرش را با ولع بو کردم. دستهایم دور گردنش حلقه شد. چشم هایم بسته بود. صیغه یاب طهوران را روی صیغه یاب طهوران گذاشت. چند دقیقه ای گذشت. آرام آرام با هم تکان می خوردیم.

درسته حق ندارم بگم ولی صیغه یابی طهوران نمیذاره، خیلی صیغه یابی طهوران برات تنگ می شه ساحل. مخصوصا که تو نمی خوای هم دیگرو بعد از جدایی ببینیم. شاید درستش هم همین باشه. امیدوارم منو ببخشی وقتی حقیقت رو فهمیدی. ...ولی باور کن. ... هیچ کدوم از کارهام دروغین نبود. .... به خاطر گریه سرم بدجور درد می کرد. ناراحت و گرفته بودم. مخصوصا که صیغه طهورا گفت وقتی رسیدیم باید به خانه پدرم بروم. معلوم نبود چه صیغه طهورانی باید آنجا می ماندم. هر چقدر پدرجان و بقیه از صیغه طهوران دلیل تصمیم به بازگشت عجله ای را پرسیدند تنها جوابش کار فوری بود که برایش پیش آمده. درست بود که از اول هم قرارمان جدایی بود اما با صیغه یابی طهوران بستن خیلی سخت شد. از این بی خبری داشتم می مردم و دم نمی زدم.

کاش می توانستم معماهای درون ذهنم را حل کنم. اما به صیغه طهوران قول داده بودم چیزی نپرسم تا وقتی همه چیز را برایم بازگو کند. غرق در افکار خودم بودم. صیغه طهوران صیغه یاب طهوران به سمت پخش صیغه طهورانی برد و روشنش کرد. بعد از چندبار بالا پایین کردن آهنگ ها عاقبت روی آهنگی صیغه یاب طهوران گذاشت که حال بدم را بدتر کرد. با نگاه غمگینی که صیغه طهوران از آینه به من کرد دیگر نتوانستم بغضی که از اول راه نفسم را بسته بود کنترل کنم. بدون ملاحظه بقیه با صدای بلندی شروع به گریه کردم. عاطفه با نگرانی دستم را گرفت. عزیزه خانوم که خواب بود بیدار شد و حالم را پرسید. هر کاری می کردم گریه ام بند نمی آمد.

صیغه یابی طهوران

صیغه یابی طهوران بطری آب را به دستم داد و گفت:

دخترم چی شد؟ جاییت درد می کنه؟ صیغه طهوران یه جا نگه دار. صیغه طهورانی که جای خلوتی پارک شد صیغه طهوران از بقیه خواست درون صیغه طهورانی بمانند. به کمکش از صیغه طهورانی پیاده شدم و با هم چند متری از صیغه طهورانی فاصله گرفتیم. جوری که دید نداشته باشیم، نم یتوانستم روی پا بایستم. صیغه طهوران کلافه بود. چشم هایش را به چشم هایم دوخت و گفت:

ساحل. ... جدایی رو برام سخت تر از اینی که هست نکن.... مگه قرارمون از اول این نبود؟ مطمئن باش این عادت از صیغه یابی طهوران هر دومون بیرون میره. آره ما فقط به هم عادت کردیم همین. .. چرا داشت از جانب من حرف می زد. حس من فرق داشت. در تمام این مدت خوب فرق بین عشق و عادت را فهمیده بودم. دستهایش بازوهایم را در برگرفت. آرام تر شده بودم اما هنوز هم اشک هایم خود به خود می ریخت. چیزی نمی گفتم پیشانی ام را عمیق بوسید و گفت:

منو ببخشه امانتدار خوبی نبودم. این بوسه آخرین یادگاری من بود به تو. ... بعد از طلاق دیگه هیچ صیغه طهورانی منو نمی بینی. بهت قول میدم. امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی فقط....مواظب خودت باش. ... بریم الآن خیلی نگران شدن. اشک هایم را پاک کرد و جدا شد. چند قدم که برداشت صدایش زدم. کانال صیغه طهوران می خواست بگویم چقدر دوستش دارم و حسم عادت نیست. من از خودم مطمئن بودم. سایت صیغه طهورا ........ ایستاد جانم. ....من. ... من. ... نتوانستم بگویم.

کانال صیغه طهوران

کانال صیغه طهوران مواظب خودت باش. دو روز بود که در تب و تاب بی خبری از سایت صیغه طهورا صیغه یابی طهوران می کردم. از آن روز نه زنگ زده بود نه خبری از او داشتم. لب به غذا نمی زدم با هر بار زنگ یا تلفن خانه یا گوشی همراهم از جا می پریدم به امید این که سایت صیغه طهورا است. خودم را در اتاق خانه پدریم حبس کرده و به عکس های دونفره مان زل زده بودم. پیرهن سایت صیغه طهورا را لحظه ای از خودم دور نمی کردم. مادرم و سامان خیلی نگران حالم بودند ولی من روزه سکوت گرفته و منتظر به خبری از سایت صیغه طهورا دلخوش کرده بودم. پرستو وارد اتاقم شد. سینی غذا دستش بود.

با ترحم نگاهم کرد و پرسید:

هنوز هم نمی خوای بگی چی شده؟ سرم را به معنی نه تکان دادم. سینی را به طرفم گرفت و با لحن بچگانه ای گفت:

عمه خوشگله برات غذا آوردم. جون من بخور دیگه. لبخند بی جانی زدم. کانال صیغه طهوران نیامد ناراحتش کنم چون جان بچه ی به دنیا نیامده اش را قسم داد. به زور چند قاشق خوردم. پرستو راضی از این که دیگر گرسنه نیستم تنهایم گذاشت. روز سوم نیمه های روز بود و من بی خبر از همه جا به عکس سایت صیغه طهورا خیره بودم. صدای سایت صیغه طهورا را شنیدم که داشت با سامان صحبت می کرد. فکر می کردم توهم گرفته ام.

سلام سامان جان. سلام خوش اومدی بیا تو. ممنون کار عجله ای دارم باید برم. اگه می شه ساحل رو صدا کن. باید بریم خونه. باشه الآن. با هول و هراس از جا بلند شدم. اشتباه فکر نکرده بودم خودش بود. به سمت در پرواز کردم. با دیدن صیغه یابی طهوران و وضعش کانال صیغه طهوران ریش شد، موهای ژولیده، لباس های چروک، صورت نتراشیده و چشمان بی فروغش که غم عالم را به کانال صیغه طهوران ریخت. با دیدنم نگاهش را دزدید.

مطالب مشابه


آخرین مطالب