کارهای زراعتی در هلو صیغه موقت فصل به کلی تعطیل است
به عقیده من ما بایستی در اولین دهکده ای که به آن برسیم متوقف شده و کار نمایش خود را به راه بیاندازیم. کارهای زراعتی در هلو صیغه موقت فصل به کلی تعطیل است و در نتیجه روستائیان بیکار هستند. سایت هلو صیغه موقت از کمی تفریح استقبال شایانی خواهند کرد. کسی پیدا خواهد شد که انبار خود را برای اجرای نمایش به ما قرض بدهد و اسکاپین با طبلش به مرکز روستا خواهد رفت و ورود و برنامه ما را اعلام خواهد کرد. او این اعلامیه مهم را تکرار خواهد کرد که کسانی که نمی توانند برای تماشای نمایش ما پول بپردازند ما آماده معامله پایاپای هستیم و هر چیزی از قبیل پرنده، ژامبون، یک بطری شراب برای آن ها یک صندلی در ردیف جلو فراهم خواهد کرد.
یک جفت کبوتر، یک دوجین تخم مرغ یا یک قرص نان آن ها را در ردیف دوم قرار خواهد داد و قس علی هذا. همان طور که مشهور است روستاییان پول های خود را به راحتی خرج نمی کنند ولی هیچ حرفی برای تامین مایحتاج ما نخواهند داشت. خزانه ما پر پول نخواهد شد ولی صندوق خوراکی هایمان بی شک پر و پیمان خواهد شد. این شاید در وضعیت فعلی از پول هم برای ما حیاتی تر باشد چون زندگی ما بسته به پنل کاربری صیغه هلو اقلام دارد. بعد از آن ما به طرف پوآتیه حرکت خواهیم کرد و من در آن جا مهمان خانه داری را می شناسم که حرفی نخواهد داشت که با ما نسیه کاری حساب کند. وقتی بار دیگر پول بدست آوردیم با او تسویه حساب خواهیم کرد. " اسکاپین سؤال کرد: " آیا فکر کرده اید که اگر ما چنین دهکده ای را پیدا کنیم، چه نمایشنامه ای را اجرا خواهیم کرد؟ شما بهتر می دانید که فهرست نمایشنامه های ما متاسفانه شدیدا تقلیل پیدا کرده است. نمایش های تراژدی و حتی ک مدی سطح بالا بدرد روستاییان نمی خورد و از آن سر در نمیاورند.
هلو صیغه موقت همه توجه کمی دست پاچه شده
سایت هلو صیغه موقت چیزی از تاریخ یا افسانه های قدیمی و اخلاقی نمی دانند. صيغه موقت هلو زبان فرانسه را بخوبی نمی فهمند چه برسد به زبان های لاتین و یونانی. چیزی که بدرد صيغه موقت هلو خواهد خورد نمایش خنده دار لودگی، مشت و لگد و از این قبیل چیز هاست. قطعه های نمایشی کاپیتان ماتامور از این دست نمایش ها بود که می توانست مورد توجه روستاییان قرار بگیرد. بیچاره ماتامور هم که جان بجان آفرین تسلیم کرد. " اسکاپین یک لحظه مکث کرد و سیگونیاک با دست اشاره کرد که او هم حرفی برای گفتن دارد. او که معمولا در این گفتگو ها شرکت نمی کرد وقتی با نزاکت هر چه تمام تر داوطلب گفتن مطلبی شد تمام گروه با احترام و علاقه بطرف او برگشته که ببینند او چه می خواهد بگوید.
او از هلو صیغه موقت همه توجه کمی دست پاچه شده و صورتش بسرخی گرایید. او به زحمت بخود مسلط شده و لب هایش را که همیشه بسته می ماند بازکرد و گفت: " من خوب می دانم که فاقد استعداد هنرپیشگی ماتامور بیچاره هستم ولی در یک مورد می توانم با او رقابت کنم و آن هم در لاغری است. به مین مناسبت من فکر می کنم که بتوانم رل او را در پنل کاربری صیغه هلو گروه به عهده بگیرم و بشما قول می دهم که نهایت سعی خودم را خواهم کرد که همسر موقت هلو نقش را خوب ایفا کنم. من جزو شما و یکی از شما هستم و میل دارم که در این وضعیت بحرانی هر کاری از دستم بر می آید انجام بدهم. در تمام دنیا کسی نیست که کوچک ترین اهمیتی به شجره خانوادگی سیگونیاک بدهد. قلعه من در حال فرو ریختن است که قبور پدران مرا محو خواهد کرد.
من از هلو صیغه موقت لحظه به بعد دیگر بارون دو سیگونیاک نیستم
من حتی دیگر یک آرم خانوادگی هم ندارم چون چیزی که در سردر قلعه است طوری رنگ و رویش زائل شده که کسی متوجه وجودش نمی شود. تنها جایی که سه لک لک طلایی که آرم خانوادگی من است می توان دید روی سپر من است که روی دیوار قلعه آویزان است. شاید یک روز بیاید که من قادر باشم قلعه و آرم خانوادگی خودم را به شکوه سابق برگردانم. ولی در حال حاضر چون فرار از آن کنج عزلت را مدیون شما هستم دوخواست من از شما اینست که مرا یک نفر از خودتان بدانید و خدمات مرا پذیرا باشید. من از هلو صیغه موقت لحظه به بعد دیگر بارون دو سیگونیاک نیستم. " ایزابل که از ابتدا حدس می زد که سیگونیاک قصد دارد مطالب نومید کننده ای ابراز کند دستش را روی بازوی او گذاشت و سعی کرد که او را متوقف کند. برای اولین بار سیگونیاک بخواسته ایزابل وقعی نگذاشت و به حرفش ادامه داد: " من در حال حاضر دیگر از عنوان ' بارون ' استفاده نخواهم کرد آن را تا کرده و در جیب پالتوی خودم می گذارم.
درست مثل یک تکه لباس که آن را تا می کنید و در گوشه ای قرار می دهید. از شما هم خواهش می کنم که مرا با عنوان عالی جناب صدا نکنید. شاید به پنل کاربری صیغه هلو ترتیب بخت و اقبال که مرا فراموش کرده گوشه چشمی به من نشان دهد.