سایت همسریابی هلو


همسریابی توران۸۱ در کدام شهر است؟

می دونی همسریابی توران۸۱ جدید جون رضا پسر عمه ی مامانم بود وقتی اولین بار دیدمش شونزده هفده سال داشتم خوش قیافه بود مامانم با اون عمش رفت و امد نداشت.

همسریابی توران۸۱ در کدام شهر است؟ - توران۸۱


سایت همسریابی توران۸۱

 

حتما می خواست تو هتل تمیزشون کنه. .. هتلی که از طرف کنفدراسیون برای اقامت یه ماهه ی ما انتخاب شده بود یه هتل خیلی شیک و مجلسی بود از اونجایی که زبان انگلیسی فوق خوبی داشتم و به راحتی می تونستم انگلیسی صحبت کنم هیچ دغدغه ای بابت برقراری ارتباط با بقیه نداشتم. .. اتاقا سه نفری بودن اما منو سامانه همسریابی توران۸۱ جون دوتایی رفتیم تو یه اتاق ساعت به وقت تهران دوازده شب بود اما ساعت بوینوس ایرس شش و نیم ساعت از ساعت ما عقب تر بود. .. تا رسیدیم از شدت خستگی خوابیدیم سپرده بودیم برای شام بیدارمون کنن. .. موقع شام یه غذا گذاشتن جلومون که حتی نمی دونستیم از چی درستش کردن. . سرم پایین بود و مشغول تفتیش بودم. . باز همون بوی تند. .. سرمو بلند کردم..بازم تیله ی مشکی. . باز پویا بود..اهمیتی برام نداشت پس مشغول غذام شدم برخلاف ظاهر چندش اورش خیلی خوشمزه بود بعد شام رفتیم بالا واااای مرگم بده به مامان اینا اصلا زنگ نزدم واای اصلا یادم نبود از حالت پرواز درش بیارم الهی بمیرمممم الان چقد نگران شدن زود دست به کیف شدم و گوشی و دراوردمو شماره گرفتم.

صدای نگران مامان همسریابی توران۸۱ دخترم؟!

همیشه شماره ی مامان و بابا رو از حفظ می گرفتم. . یه بوق..دو بوق. . صدای نگران مامان همسریابی توران۸۱ دخترم؟! جون دلم فرشتم سلام مامانم _ سلام عشق مامان مردم از نگرانی  بمیرم الهی نگران نباشین..خوب خوبم _ کی رسیدین؟! خیلی وقته همین که رسیدیم از خستگی خوابم برده بود بعدشم شام  اصلا یادم نبود گوشیم رو حالته پروازه.اشکال نداره عزیزدلم همین که خوبی برای فرشته کافیه. . راحت رفتین؟! الان جاتون خوبه مادر؟! ؟ خندیدم و گفتم  اره مامان جونم راحت رفتیم الانم جامون خیلی خوبه. . _ غذاخوردی؟! _ بلههه خوردم اونم چه غذایی. ..ظاهرش چندش اور اما خوشمزه البته غذای مامانم که نمیشه.مامان فدات شه گل من..الان کجایی کی پیشته همسریابی توران۸۱ جدید؟! _ الان هتلم آدرس جدید سایت همسریابی توران۸۱ جون پیشمه عه سلام برسون بهش خلاصه سفارش نکنما کلی به خودت برس مسابقه هم موفق بشی و با قهرمانی برگردی پیشمون مرسی مامانم عاااشقتونم الکا رو از عوض من ببوسین خیییلی دلم براتون تنگ شده به بابا هم سلام برسونین. . راستی از حامد هم به خاطر زحمتش تشکر کنین چشم عزیزم باباتم سلام داره _ میبوسمتون بازم تماس می گیرم باهاتون قربونتون برم همسریابی توران۸۱ جدید؟! _ جون دلم؟! _ دوست دارم دختر خوشگلم مواظب خودت باش _ چشم شما هم مواظب خودتون باشین کاری ندارین با من؟ _ نه فداتشم بوسیدمت فعلا _ فعلا و تماس قطع شد بازم همون حس بی قراری و دلتنگی. ..

آدرس جدید سایت همسریابی توران۸۱ جون حالمو دید اومد نشست کنارم. . خودمو به اغوشش سپردم. . هق می زدم...از ته دل جون خواهرانه بغلم کرده بودو سعی می کرد ارومم کنه. .. فردا صب قرار بود بریم باشگاه اختصاصی ایرس دوباره یکم تمرین کنیم تا امادگی داشته باشیم مسابقه هفته ی بعد بود. . بعد از اینکه کمی اروم تر شدم رفتیم بخوابیم اما یه سوال در مورد زندگی سایت همسریابی توران۸۱ توی ذهنم می پیچید. . _ سایت همسریابی توران۸۱ جون؟! _ جون دلم؟! _ میشه یه سوال بپرسم؟! _ حتما عزیزم. . _ با اقا رضا چطور اشنا شدین؟! ؟ ببخشید فضولی می کنما فقط می خوام بدونم اگه دوس نداشتی نگو. . _ نه همسریابی توران۸۱ جدید جون چه اشکالی داره میگم. . اهی از ته دل کشید. . انگار پرکشید به چند سال قبل. . تو تاریکی اتاق قیافشو نمی دیدم اما می تونستم تصور کنم. . سی سالش می شد خییییلی خوش قلب بود مهربون و عاطفی ولی بچه دار نمی شد همین برام سوال برانگیز بود که چطور با این وجود شوهرش انقد دوسش داره. . _ می دونی همسریابی توران۸۱ جدید جون.

رضا پسر عمه ی مامانم بود وقتی اولین بار دیدمش شونزده هفده سال داشتم خوش قیافه بود مامانم با اون عمش رفت و امد نداشت سر چیشو هنوزم نمی دونم هفده سال داشتم که یه روز عمه مهوش اومد خونمون بعد از بیست سال...مثل اینکه می خواسته بره مکه اومده بود از مامانم حلالیت بگیره با رضا هم اومده بود. .. من اون موقع ها درگیر کتاب و دفتر و مشق بودم از یه طرفم کلاس تیراندازی می رفتم. . من فقط یه چای بردم براشون نگو دل اقا رضا پیش ما گیر کرده. . گفتم که از قیافش خوشم اومد ولی پایبند به این چیزا نبودم.

خلاصه گذشت و بعد یه مدت اینا اومدن خواستگاری من. . من دوس نداشتم ازدواج کنم اونم به اون زودی. . اما بابام  مرسی عزیزم داشتم می گفتم بابام دیکتاتوری می کرد توخونه. .. کسی جرات نداشت مقابل حرفش نه بیاره منم عادت کرده بودم مقابلش همیشه سر به زیر باشم و هرچی گفت بگم چشم. . اهی کشید و ادامه داد.

خب دیگه بخوابیم همسریابی توران۸۱ جونی

سر این قضایا من کلی باهاش مخالفت کردم اما نتیجه نداد خلاصه به زوووور منو نشوند پای سفره ی عقد..باورت نمیشه همسریابی توران۸۱ هیییچ حسی بهش نداشتم هیچی خالی خالی بودم. . اما خطبه ی عقد که خونده شد انگار یه دنیاااا عشق و علاقه تو وجود من تزریق شد. . وقتی دستمو گرفتو حلقه رو کرد تو دستم شدم خوشبخت ترین زن رو زمین. . صداش لرزید. دختر دلم براش تنگ شد اخی بمیییرم عزیزم ببخشید نمی خواستم ناراحت بشی نه عزیزم اصلااا ناراحت نیستم این دلتنگی نشونه ی عشقه، عشق هم نشونه ی اینکه دلم زندس. . کسی دلش زندس که شاد باشه پس من الان شادم سایت همسریابی توران۸۱ جدید جون؟! _ جونم؟! _ یه سوالم بپرسم ناراحت نمیشی؟! _ نه عزیزم عاشق همین کنجکاویتم بپرس اقا رضا مثل قبل دوست داره؟! صداشو صاف کردو ادامه داد. . _ فکر نمی کنم مطمئنم چون اون یه مرده و یه مرد چی می تونه بخواد به جز یه بچه که وقتی بزرگ شد دستشو بگیره؟! رضا خییییلی بیشتر از همه ی مردا بچه دوست داشت عااشق بچه بود وقتی فهمیدم بچه دار نمیشم فکر کردم خورشید خوشبختیم غروب می کنه. . فکر می کردم رضا میره. . فکر می کردم بچه رو بیشتر از من دوس داره. . چند روز ازش مخفی کردم اما می دونه اون چند روز چی کشیدم. .

اما وقتی شنید یه ذره تردید نکرد و عاشقانه بغلم کرد و گفت تو خانوم منی و هیچ چیزی از تو برام با ارزش تر نیست. . خیلی ازش خواستم زن بگیره چون می دونستم مشکل از منه ولی هر بار از کوره در رفت و قبول نکرد که نکرد. . هنوزم که هنوزه با این که ده سال از اون روز می گذره ذره ای از عشق ما به هم کم نشده. .. برای هم، هم همسریم هم بچه. . اهی از ته دل کشید راستش دلم براش سوخت. . این دختر همیشه خندون و پرانرژی نمی تونست بزرگترین خواسته شوهرشو بهش هدیه کنه اما اون مرد خالصانه پای عشقش مونده بود. .. خب دیگه بخوابیم همسریابی توران۸۱ جونی اوهوم خوب بخوابی عزیزم شب بخیر شب توام بخیر خوشگله دلم برای الکا تنگ شده بود اولین شبی بود که می خواستم بدون بوسیدن گونه ی نرمش بخوابم. . اولین شبی بود که بوش تو اتاق نمیومد. . صبح با تکون های سایت همسریابی توران۸۱ جدید بیدار شدم صب بخیر عزیزم  صبح توام بخیر سایت همسریابی توران۸۱ جدید جون  پاشو لباس بپوش بریم صبحونه قراره برامون ماشین بفرستن بریم باشگاه. . پاشدم بعد اینکه دست و صورتمو شستم لباس عوض کردم و با سامانه همسریابی توران۸۱ راهی سالن غذا شدیم.

اول سامانه همسریابی توران۸۱ رفت دوش بگیره

چشمام دنبال پویا می گشت دلیل خاصی نداشت شایدم داشت ولی مهم نبود!!! اخرین لقمه رو گذاشتم دهنم مثل یه ربع گذشته به در چشم دوختم. . اما نیومد. . فکر کردم شاید اومده و رفته شایدم هنوز خوابه. . به همراه بقیه ی بچه ها رفتیم بالا تا حاضر شیم و بریم باشگاه. . موقع برگشت کلی خسته بودیم همش دو روز بود که تمرین نکرده بودیم اما به قول رزا کلا بدنمون افت کرده بود. . خلاصه همه دونه دونه رفتن اتاقاشون و ما هم اتاق خودمون. . اول سامانه همسریابی توران۸۱ رفت دوش بگیره بیچاره بیشتر از ما خسته بود تا اون بیاد زنگ زدم به مهرسا سلام خل و چلم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب