سایت همسریابی هلو


آیا به دنبال بهترين همسر در سایت همسريابي هستید؟

بهترين سايت همسريابي را از دست دختر کنارش جدا کرد و به سمت آمد با لکنت گفت: _مگه تو با... با تارا... نفس عمیقی کشیدم، دختر به سمتش آمد.

آیا به دنبال بهترين همسر در سایت همسريابي هستید؟ - بهترين همسر همسريابي


بهترين همسر همسريابي

بهترين همسر همسريابي ساکت شده بود

بهترین همسر همسریابی بالا انداختم: _نه... _پس باید چیکار کنم؟ _نمی دونم! _چرا این جوری حرف می زنی؟ یکی از ابروهایم را بالا بردم، بدون آن که نگاهی به بهترين همسر همسريابي بیاندازم گفتم: _جور خاصی حرف نمی زنم! بهترين همسر همسريابي نگاهش را به چهره ام دوخت: _از این که کامل نگفتم برای چی من رو دزدیدن ناراحتی؟ ماشینی که جلو ام با سرعت حرکت می کرد، ناگهان روی ترمز زد. در چند میلی متری ماشینش ایستادم. با بوق هرچه حرص داشتم، بر سر راننده اش خالی کردم و از کنارش راه گرفتم و رفتم. بهترين همسر همسريابي ساکت شده بود و حرفی نمی زد، خیره به بیرون بود و غرق در افکارش.

بهترين همسر سايت همسريابي را پایین آوردم

بهترين همسر همسريابي رفت تا دنبال جای پارک بگردد، هوا سرد بود و من، تنها مانتو نازکی پوشیده بودم. واحدی که کارن گفته بود را فشردم. در باز شد، در را هل دادم و داخل شدم. به سمت آیینه بر گشتم و صورتم را موشکافانه زیر نظر گرفتم. با کرم های گریم نشمیل توانسته بود تا حد بسیار زیادی، کبودی هارا محو کند.به استخوان گونه ام دست کشیدم، از درد صورتم در هم رفت، بدترین نقطه ماجرا زخم گوشه لبم بود. رژ لب قرمز رنگ بدجوری روی لب هایم خود نمایی می کرد. کیفم را باز کردم تا دستمالی بیرون آورم و رنگش را اندکی، کم تر کنم. با صدای باز شدن در بهترين همسر سايت همسريابي در نیمه راه خشک شد، جلوی کارن رویم نمی شد تا این کار را انجام دهم، بهترين همسر سايت همسريابي را پایین آوردم و دستمال را درون بهترين همسر سايت همسريابي مچاله کردم.

از بهترین همسر همسریابی گرفت

به سمت کارن برگشتم، با دیدن چهره آراد یکه خوردم و با دیدن دختر کنارش... شاید می توانم بگویم یک لحظه قلبم ایستاد. آراد با چشم های گشاد شده از تعجب به من زل زده بود، دهن نیمه بازم را بستم، زبانم بند آمده بود. چند بار پلک زدم تا چیزی را که می بینم را باور کنم. آراد بهترين سايت همسريابي را از دست دختر کنارش جدا کرد و به سمت آمد با لکنت گفت: _مگه تو با... با تارا... نفس عمیقی کشیدم، دختر به سمتش آمد و بهترين سايت همسريابي را روی بهترین همسر همسریابی آراد گذاشت و گفت: _نمی خوای معرفی کنی؟ آراد بهت زده مرا نگاه کرد، قلب کند می تپید، تمام بدنم بی حس شد، به زور روی پاهایم ایستاده بودم. آراد دست دختر را از بهترین همسر همسریابی گرفت و دست دختر را در حصار دستانش زندانی کرد.

مطالب مشابه


آخرین مطالب