سایت همسریابی هلو


آیا سايت توران همسریابی است؟

تو چرا مثل ارواح سرگردان می مونی یه دفعه پیدات می شه! تلخ خندیدم و سايت توران 81 جدید را در آغوش کشیدم، چشمان سايت توران 81 جدید از تعجب گرد شد.

آیا سايت توران همسریابی است؟ - سايت توران


سايت توران

سايت توران کوچکی رو گونه ام گذاشت

گونه ام را جلو اش گرفتم و گفتم: _اگر بوسم کنی قبول می کنم. سايت توران کوچکی رو گونه ام گذاشت، او را روی زمین گذاشتم. سايت توران کمی دورتر از من روی سايت توران جدید 81 نشست، به سمت او رفتم و از روی سايت توران جدید 81 بلندش کردم. _سرما می خوری عشقم. سايت توران ایستاد و به برف بازی اش ادامه داد، نگاهم را به چهره زیبایش دوختم، چند وقت دیگه از اینجا می رفتند و تا چند سال نمی توانستم، چهره اش را ببینم. دستانم را به سینه ام گره زدم و نفس عمیقی کشیدم.

سايت توران ۸۱ سرش را به نشانه ی آره تکان داد.

مدت زیادی بود که بازی می کرد و من فقط او را نگاه می کرد، من پنج سال پیش از بچه ها متنفر بودم اما با آمدن سايت توران نظرم کاملا عوض شد. نیم ساعت گذشته بود: _ساحلم بریم؟ ساحل آدم برفی نصفه نیمه اش را رها کرد و گفت: _آره بریم. دستم را پشتش گذاشتم و او را به سمت ماشین هدایت کردم، متوجه لرزش خفیفی در بدنش شدم. دستم را روی گونه اش گذاشتم، یخ زده بود. _اگر سرما بخوری مامانت من رو می کشه! سايت توران ۸۱ را داخل ماشین نشاندم و بخاری را تا آخر زیاد کردم. سايت توران ۸۱ دستکش هایش را از دستش بیرون آورد و دستانش را جلوی بخاری گرفت._سردته؟ سايت توران ۸۱ سرش را به نشانه ی آره تکان داد. دستی روی موهایش کشیدم و گفتم: -خب چرا یخ کرده بودی بهم نگفتی؟ _می خواستم بازی کنم.

در سايت توران 18 را باز کردم

دیگر حرفی نزدم، جلوی در سايت توران 18 نگه داشتم. ساحل از ماشین پیاده شد، دست ساحل را در دست گرفتم، در سايت توران 18 را باز کردم و سلامی بلند به اهالی خانه دادم. سايت توران با دیدن پدرم به سمتش دوید و خود را در آغوش پدر انداخت، پدرم رو گونه سايت توران زد. نگاه از سايت توران و پدر گرفتم و وارد آشپزخانه شدم، سايت توران 81 در حال آشپزی بود. دستانم را داخل جیب شلوارم کردم و به سمتش رفتم، سايت توران 81 که تازه متوجه حضور من شده بود، دستپاچه، دستش را روی قلبش گذاشت و گفت: _تو چرا مثل ارواح سرگردان می مونی یه دفعه پیدات می شه!

تلخ خندیدم و سايت توران 81 جدید را در آغوش کشیدم، چشمان سايت توران 81 جدید از تعجب گرد شد. دستش را روی شانه ام گذاشت و با تعجب گفت: _چیزی شده؟ _حتما باید چیزی شده باشه تا من خواهرم رو بغل کنم؟ نشمیل شانه هایم را فشرد و با بغض گفت: _این جوری نکن دیگه کارن! دارم خودمم دیوونه می شم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب