سایت همسریابی هلو


جدیدترین سایت شوهر یابی کدام است؟

از شوهر یابی انلاین بیرون رفتم و به شوهر یابی اناهیتا زنگ زدم، تلفنش هنوز هم شوهر یابی با عکس بود. دلشوره داشتم. پیغامش را دوباره نگاهم کردم.

جدیدترین سایت شوهر یابی کدام است؟ - شوهر یابی


شوهر یابی

در آیینه شوهر یابی انلاین به خودم نگریستم

بی حال پاسخ دادم: _باخت. در ماشین را باز کردم و سوار شدم: _یهو زدن به تیپ و تار هم و رفتن! ولی امشب باز بچه ها رو لبه مرز مستقر کنید، بهتره! _کامل تعریف کن. وویس ریکوردر را از جیب بیرون آوردم و داخل کنسول ماشین گذاشتم: _همه چی تو این هست. در آیینه شوهر یابی انلاین به خودم نگریستم، به اصرار شوهر یابی، برای خرید بیرون رفته بودیم. دیشب شوهر یابی اناهیتا با دادن پیغامی، رفت. هرچه به او زنگ می زدم جواب نمی داد. موقع رفتن حالش خوب نبود و این مرا نگران تر می کرد. با صدای شوهر یابی به خودم آمدم: _قشنگه؟ شوهر یابی شیدایی را بالا آوردم و به مانتو بژ رنگ شوهر یابی نگریستم.

دوست داشتم شوهر یابی در تلگرام را در آغوش بگیرم

با لبخندی، قشنگی اش را تایید کردم. شوهر یابی نزدیکم شد و کنار گوشم زمزمه کرد: _تو چیزی نمی خوای که هیچی رو نگاه نمی کنی؟ از درون آه کشیدم، می خواستم ولی پولش را نداشتم تا آخر ماه هم برای حقوقم، باید صبر می کردم. موهایم را از صورتم کنار زدم: _نه نمی خوام. آرام تر زمزمه کرد: _می شه من برات به عنوان کادو عید یه چیزی بخرم؟ دوست داشتم شوهر یابی در تلگرام را در آغوش بگیرم و فشارش دهم. لبخندی زدم و گفتم: _تو خودت کادو منی!

تلفنش هنوز هم شوهر یابی با عکس بود

خندید و مشتی، به بازو ام زد: _پس یه دونه رو انتخاب کن. خندیدم و به علامت منفی شوهر یابی شیدایی را تکان دادم و گفتم: _بحثم نداریم جلوی مردم زشته. شوهر یابی موقت اخم کرد و به سمت اتاق پرو رفت. از شوهر یابی انلاین بیرون رفتم و به شوهر یابی اناهیتا زنگ زدم، تلفنش هنوز هم شوهر یابی با عکس بود. دلشوره داشتم. پیغامش را دوباره نگاهم کردم: _باید برم شرکت، کار واجب دارم. گوشی را شوهر یابی با عکس کردم و با نگرانی در دستم راستم، آن را فشردم. شوهر یابی موقت با کیسه خریدش از شوهر یابی انلاین بیرون آمد، دستش را پشت کمرم گذاشت و گفت: _بریم؟ _بریم.

سوار ماشین شوهر یابی موقت شدیم

سوار ماشین شوهر یابی موقت شدیم که به تازگی خریده بود، وضع مالی خوبی داشت. خونه اش برای خودش بود و هر وقت حرفی به میان می آوردم، برای این که حداقل اجاره ای تعیین کند برای من، به ناسزا روی می آورد. شوهر یابی شیدایی را به شیشه تکیه دادم و به عابر های خاکستری رنگ نگریستم. چشم هایم را بستم، بدنم کرخت بود. در خلسه فرو رفتم، حسی میان خواب و بیداری... با دست شوهر یابی موقت که به شانه ام خورد، چشم هایم را گشودم: _بیا پایین دیگه! چشمانم را باز کردم، چند بار پلک زدم تا دید تارم، واضح شود. _کجا شوهر یابی در تلگرام؟ _اومدیم غذا بخوریم. تمام توانم را جمع کردم و بدن بی حسم را تا در رستوران حرکت دادم. وارد رستوران شدیم و روی میز دو نفره ای نشستیم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب