سایت همسریابی هلو


لیست بهترین کانال های ازدواج

تو همیشه برای من بهترین بودی مهم اینه که خودت این رشته رو دوست داری، علاقه من و مامانت که مهم نیست کانال ازدواج می گفت با من کار داشتید؟ لبخند ضعیفی زد

لیست بهترین کانال های ازدواج - کانال ازدواج


کانال ازدواج

 

نمیای تو؟ نه خیس عرقم باید برم یه دوش بگیرم، عصری میام پیشت مواظب خودت باش ندزدنت خوشگلک من!

مادرش نگاهی پر از شماتت به او انداخت ودر حالی که سرش را از روی تاسف تکان می داد از او جدا شده و به سمت سر کوچه رفت.

او هم با بی خیالی شانه ای بالا انداخت ودر حالی که وارد خانه می شد با سرخوشی گفت:  دروغ که نمی گم! . . کلید انداخت و در خانه را باز کرد و وارد حیاط خانه شان که سرکوچه، مقابل خانه نازنین قرار داشت شد.

خانه ای قدیمی، با چند درخت میوه، و یک حوض بزرگ وسط حیاط، باغچه ای پر از گل های زیبا که دور حوض را احاطه کرده بود. صدای جیک جیک گنجشک ها یی که لابلای شاخ و برگ درختان لانه داشتند وشمیم گل های خوشبوی باغچه ای که تازه آب خورده بود آدم را به وجد می آورد.

به در کانال ازدواج موقت مشهد پدرش زد

از پله ها بالا رفت و وارد سالن شد. کسی در سالن نبود. در حالی که به طرف کانال ازدواج دائم معلولین پدرش می رفت با خودش گفت: پس مامان و کانال ازدواج موقت کجان؟! تقه ای به در کانال ازدواج موقت مشهد پدرش زد و به آهستگی به داخل کانال ازدواج موقت مشهد سرک کشید. پدر روی تختش خواب بود. دلش نیامد بیدارش کند و به آرامی در را بست و به سمت کانال ازدواج موقت مشهد خودش رفت. مانتو و مقنعه اش را از تن کند و روی چوب رختی آویزان کرد و روی تخت ولو شد. نمی دانست کارش درست بود که دو واحد مهم درسی اش را با دکتر گرفته یا نه در هر حال از کاری که کرده بود راضی به نظر می رسید. دکتر مشایخ سال قبل به دانشگاهشان امده بود. با تیپ و قیافه جذاب وقدی بلند و موهای پرپشت مشکی لخت، چشم های درشت وگیرایش هم رنگ موهایش بود که در زیر نگاه سرد ویخ زده اش همچنان اورا متمایز از هر مردی می کرد حتی دانشجوهای رشته های دیگر هم برایش سرودست می شکستند ولی او به قدری خشک و سرد بود که کسی حتی جرات سلام کردن به او را هم نداشت.

از گفته های بچه ها فهمیده بود که خانواده اش یک شرکت مشهور ساختمانی دارند و او مدیریتش را برعهده دارد و بیشتر ساعات روزش را درآن شرکت سر می کند و به اصرار یکی از استادان قدیمی اش، قبول کرده است چند ساعتی هم کلاس در دانشگاه بگیرد.

حوله اش را برداشت و از کانال ازدواج سبحان خارج شد

حوله اش را برداشت و از کانال ازدواج سبحان خارج شد. وقتی زیر دوش آب سرد ایستاد، خنکای آب حالش را جا آورد و حس گرمای بیرون را به دست فراموشی سپرد. از حمام که بیرون آمد به طرف کانال ازدواج سبحان رفت.

خواهر کوچکش کانال ازدواج موقت وارد کانال ازدواج سبحان شد وبی مقدمه گفت: سایه! کانال ازدواج تلگرام از صبح تاحالا چند بار سراغت و گرفته، فکر کنم باهات کار داره! چند دقیقه پیش رفتم ببینمش. ولی خواب بود؟ حالا بیدار شده و گفت که بری پیشش. لباس بپوشم میرم! پس از پوشیدن لباس راحتی، دوباره به سمت کانال ازدواج دائم معلولین پدر رفت. پس از تقه ای که به در زد صدای ضعیف پدرش را شنید که گفت: بیا تو کانال ازدواج دائم! پدرش نزدیک به دوسالی بود که از بیماری سرطان خون رنج می برد و از دست کسی هم کاری بر نمی آمد و دکتر ها همه جوابش کرده بودند. روی صندلی کنار تختش نشست و دست لاغر و استخوانی اش را در دست گرفت و بوسه ای بر آن زد و گفت: خوبی بابایی؟ پدر دستش را فشرد و گفت: خوبم کانال ازدواج دائم، ثبت نام کردی؟ اره، امروز هم انتخاب واحد داشتم خوب شکر، امسال دیگه درست تموم میشه وبه همه آرزوهات میرسی. بابا! می دونم که شما رشته ام رو دوست نداشتید و فقط چون اصرار کردم راضی شدید توی این رشته درس بخونم، اما همون طور که قول دادم توی همین رشته هم سربلندتون می کنم. می دونم کانال ازدواج دائم. تو همیشه برای من بهترین بودی مهم اینه که خودت این رشته رو دوست داری، علاقه من و مامانت که مهم نیست کانال ازدواج می گفت با من کار داشتید؟

لبخند ضعیفی زد و گفت: اره دخترم!

صدات زدم بگم امشب مهمون داریم، یکی از دوست های قدیمی منه که قراره بیان تو رو برای پسرشون ببیننرنگ از روی سایه پرید و با تته پته گفت: من من رو چرا ؟ علی دوباره لبخندی زد وگفت: این شتریه که درخونه هر دختری می خوابه توهم کم کم باید آماده بشی وخودت و بسپری دست سرنوشت ولی کانال ازدواج دائم معلولین من آمادگی ازدواج و ندارم، خصوصا اینکه شما همیشه می گفتید اول باید درسم تموم بشه بعد ازدواج کنم ازدواج که آمادگی نمی خواد کانال ازدواج موقت، فقط کافیه دو نفر همدیگرو بپسندند، اون وقت همه چی خود به خود حل میشه  درست هم که دیگه کم کم داره تموم میشه.

دیگه بهانه ای نداری! بهانه رو شما داشتید کانال ازدواج تلگرام، نه من منظورت اون خواستگارهایی که من رد می کردم ؟!

کانال ازدواج مشغول تمیز کردن بوفه بود

کانال ازدواج موقت من که در مورد همشون با خودت حرف می زدم و با صلاح تو ردشون کردم! منم که چیزی نگفتم کانال ازدواج تلگرام ، ولی ولی و اما نداره کانال ازدواج دائم! حالا بذار بیان، شاید اصلا تو رو نپسندیدن و رو دستم موندی، با بی حالی لبخندی زد وادامه داد: حالا پاشو برو کمک کانال ازدواج، بعد ا بیشتر با هم حرف می زنیم. کانال ازدواج مشغول تمیز کردن بوفه بود. با دیدن او با شیطنت خاصی گفت: آهای عروس خانم! فقط به خاطر تو کوزت) دختر زحمت کش (شدم و دارم تمیز کاری می کنما، یادت نره باید تلافی کنی، فهمیدی؟! به سمتش رفت و با خنده گفت: ما که چند ساله شرمنده آبجی کوچیکه ی نازنینمونیم، حالا امشب و هم بذار به حساب همون چند سال سپس باچشمانی تنگ شده پرسید.

کانال ازدواج! جریان چیه؟

چرا اینهمه بدون برنامه؟ بدون برنامه هم نیست. خانم خنگول تشریف دارن، حواسشون نیست دور وبرشون چه خبره  چند وقته توی خونه خبریه! جدی ؟! پس چرا من متوجه نشدم؟

مطالب مشابه


آخرین مطالب